عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 5 / 8 / 1396
بازدید : 182
نویسنده : sharef zadeh

 ایرانیان در گذر تاریخ، نسبت به مقبره‌ای که امروزه قبر کورش هخامنشی نامیده می‌شود، عقیده‌ای دیگر داشتند. ایرانیان این بنا را مربوط به یک زن ملقب به «مادر سلیمان» می‌دانستند (نه کورش هخامنشی)، و مُصرّانه بر این عقیده پافشاری کرده و حتی از ورود مردان به این بنا جلوگیری می‌کردند. از سويی‌ مشهور است که در سال 1809 موريه نخستين شخصی بود كه آن مقبره را به كورش...

پایگاه جامع فرق، ‌ادیان و مذاهب_ ایرانیان در گذر تاریخ، نسبت به مقبره‌ای که امروزه قبر کورش هخامنشی نامیده می‌شود، عقیده‌ای دیگر داشتند. ایرانیان این بنا را مربوط به یک زن ملقب به «مادر سلیمان» می‌دانستند (نه کورش هخامنشی)، و مُصرّانه بر این عقیده پافشاری کرده و حتی از ورود مردان به این بنا جلوگیری می‌کردند.[1] از سويی‌ مشهور است که در سال 1809 موريه نخستين شخصی بود كه آن مقبره را به كورش نسبت داد. اما جورج ناتانیل کرزن در بررسی‌های خود، متوجه نکته عجیبی شد! او می‌گوید: «اظهار اين مطلب نيز حيرت‏‌انگيز است كه وقتى‏ به عبارات مربوط كتاب او (موریه) مراجعه نمودم معلوم شد كه وى اين موضوع را مطرح كرده بود تا خود (آن را) نقض كند!»[2] اما متأسفانه برخی از باستان‌پژوهان غربی (که به جهت اهداف استعماری، از دروغ گفتن اِبایی ندارند) این دیدگاه ضعیف و ناقص را منتشر کردند، و چنان پیرامون این دروغ مانور دادند که امروزه گویی وحی مُنزَل است و کسی حق نقد و مخالفت با اين دروغ را ندارد.
ديگر اينكه شاهنامه فردوسی با اينكه زندگينامه شاهان ايران باستان است، ليكن هيچ نامی از كورش و هخامنشيان در آن وجود ندارد. همچنين در ديگر متون ایرانی، کورش نه تنها شاهِ شاهان نیست، بلکه یک فرمانده نظامی و حاکمی دست نشانده از سوی كيانيان (بهمن اردشیر) بود که بر فارس حکومت می‌کرد، و به دستور او بابل (بابیلون) را فتح نمود[3]
اما به راستی، بنایی که امروزه به عنوان مقبره کورش، معرفی می‌کنند، واقعاً مقبره او است؟!
از بسیاری متون تاریخی غربی چنین برمی‌آید که کورش قصد اشغال سرزمين ماساگت‌ها و تصرف ملكه توميروس (ملكه ماساگت‌ها) را داشت. به همين علت به خاك آن سرزمين تجاوز كرد. و پس از جنايات بسيار، كشته و به دستور ملكه، سر از بدنش جدا شد و به همين علت، بسياری از تاريخ‌دانان بعيد می‌دانند كه جسد كورش به پارس بازگشته باشد (چون ميان سرزمين ماساگت‌ها و پارس، هزاران كيليومتر فاصله هست).[4] به هر حال فرض را بر اين می‌گيريم كه جسد كورش را به پارس بازگردانده باشند (يا او در پارس مُرده باشد). اما ايراداتی كه مطرح می‌شود:
- ایراد اول: «اونسیكريتوس» مى‌‏نويسد كه مقبره کورش، ده طبقه داشته و قبر كوروش در رديف بالا واقع بوده است.[5] لیکن مقبره‌ای که امروزه با حیله‌گری به کورش نسبت داده‌اند، 6 پله، یک اتاقک و یک بام دارد! یعنی در مجموع 8 طبقه است، نه 10 طبقه، همچنین مقبره‌‍‌ای که امروزه به کورش نسبت داده می‌شود، نه در ردیف بالای این بنا، بلکه در اتاقک (ردیف 7) قرار دارد. پس این بنا (که امروزه به عنوان مقبره کورش معرفی ‌می‌کنند، نمی‌تواند واقعاً مربوط به کورش باشد).
- ایراد دوم: در منابع تاریخی (در گفتار پلینی و...) آمده است که پاسارگاد و مقبره کورش، در مشرق تخت جمشيد قرار دارد و یک مغ نگهبان آن است.[6] برخی از منابع تاریخی از جمله بطلمیوس نیز گفته اند که پاسارگاد در در جنوب شرقی تخت جمشید قرار دارد.[7] (از این دو حرف چنین نتیجه می‌شود که پاسارگاد واقعی در حدفاصل شرقی و جنوب شرقی تخت جمشید بوده است). در حالیکه مقبره مشهور امروزی، در شمال شرقی تخت جمشید قرار دارد. هرچند جورج ناتانیل کرزن تلاش کرده که این ایرادات مهم را کم‌اهمیت جلوه دهد اما وقتی خودش متوجه می‌شود كه اين ايراد چه اندازه مهم و اساسی است، مدعی می‌شود که شاید منظور بطلمیوس، یک پاسارگاد دیگر بوده است!!!
     
برای‌ مشاهده تصوير در اندازه اصلی‌، روی‌ تصوير كليك كنيد.
- ایراد سوم: پلینی می‌نویسد که رودخانه سی‌تی‌گاگوس به پاسارگاد می‌رسد. جورج ناتانیل کرزن اقرار می‌کند که این رود، همان رودی است که اریان آن را سيتاكوس نامیده و امروزه قره‏‌آقاج نامیده می‌شود و از جنوب دارابگرد سرچشمه می‌گیرد. (نویسنده مقاله در پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب می‌گویم: همین امر نشان می‌دهد که پاسارگاد واقعی باید در حوالی داربگرد –يا بين دارابگرد (جنوب نيريز) و خليج فارس- باشد، نه در مکانی که امروزه به دروغ پاسارگاد نامیده شده است). جالب است که کرزن در توجیهی تکراری، مضحک و عجیب، اعلام می‌کند: «شايد پاسارگاد ديگرى هم بوده و يا شهرى ديگر كه لفظا شباهت به اين نام داشت».[8]
- دلیل دیگر، واژه پیسیاشادا است که در کتیبه بیستون آمده است، همچنین واژه‌ای دیگر که در متون تاریخی آمده، واژه پازاراخا. بر اساس نقشه باستانی پرفسور اوپر، پیسیاشادا همان داراب (دارابگرد) و پازاراخا همان فسا (پسا/پاسا) است[9]. هر دو منطقه در جنوب شرقی تخت جمشید قرار دارند و کیلومترها (حداقل 200 كيلومتر) از پاسارگاد امروزی فاصله دارند. و در واقع، پیسیاشادا همان پاسارگاد است که طبق منابع تاریخی، شهر، کاخ سلطنتی و مقبره کورش در آن قرار داشت (كه نزديك شهر فسا است).[10] کرزن در نقد این گفتار، سخنانی ضعیف بیان می‌کند. وی می‌گوید که جلگه فسا، به گونه‌ای نیست که بتواند محل جنگ کورش و آستیاگ بوده باشد! در پاسخ به کرزن می‌گوییم: چه بسا در گذر 2500 سال، سطح زمین فسا دچار تغییراتی شد، چه بسا در گذر این مدت طولانی، ارتفاع تپه‌ای کم یا زیاد شود و چه بسا سطحی هموار، ناهموار شود و بالعکس. گذشته از اینکه منطقه فسا نیز زمین‌های هموار و جلگه‌ای بسیاری داشته و هنوز هم دارد. کرزن می‌گوید که فاصله فسا تا تخت جمشید بسیار زیاد است، او می‌افزاید که پاسارگاد در فسا (پسا) نیست! چون نام پاسارگاد و پارسه (تخت جمشید) پیوسته در کنار هم می‌آید پس باید نزدیک هم باشند. اما فسا نزدیک تخت جمشید نیست! در پاسخ به کرزن می‌گوییم، که نیازی نیست که دو شهر بسیار به هم نزدیک باشند تا نامشان در کنار هم بیاید. مسلمانان نام مکه و مدینه را در کنار هم میآورند، در حالیکه فاصله‌شان بسیار بیشتر از فاصله فسا و تخت جمشید است! کرزن در ادامه بهانه‌تراشی‌هایش می‌گوید که در فسا و دارابگرد، اثری از کاخ‌خای کورش نمانده و نمونه‌ای از خط میخی هخامنشی وجود ندارد! در پاسخ باید به ایشان بگوییم که اولاً خط میخی پارسی پس از کورش اختراع شد!‌ در ثانی چه بسیار آثاری که در گذر زمان از بین رفتند یا زیر خاک مدفون شدند.
کرزن در خاتمه بحث، باز هم اصرار می‌کند که مقبره کورش، همان بنایی است که امروزه به نام پاسارگاد خوانده می‌شود. ولی می‌افزاید که دانشمندان اخیر، نسبت به این قضیه (انتساب مقبره به کورش) اعتراض کرده اند.[11] از جمله ديالافوا (Dieulafoy) معتقد بود كه اين مقبره در بهترين حالت، مربوط به همسر كورش است![12] (هرچند او هم دليلی‌ بر اين امر نداشت).

پی‌نوشت:

[1]. بنگريد به «تناقض ذاتی پاسارگاد با زیارتگاه اختصاصی بانوان»
[2]. جرج ناتانيل كرزن، ايران و قضيه ايران، ترجمه غلام على وحيد مازندرانى‏، تهران‏: انتشارات علمى و فرهنگى، 1380، ج‏ 2، ص 97
[3]. بنگريد به «عدم تطبیق تاریخی کورش و کیخسرو»، «کورش در نگاه طبری و بلعمی» و «سخن اوستا و ناكامی باستانگرايان در تطبيق اسطوره‌ها با كورش»
[4]. بنگريد به «پیرامون مرگ کورش کبیر»
[5]. جرج ناتانيل كرزن، همان، ج‏ 2، ص 101
[6]. جرج ناتانيل كرزن، همان، ج‏ 2، ص 101 و 107
[7]. جرج ناتانيل كرزن، همان، ج‏ 2، ص 108
[8]. جرج ناتانيل كرزن، همان، ج‏ 2، ص 107
[9]. جرج ناتانيل كرزن، همان، ج‏ 2، ص 108
[10]. جرج ناتانيل كرزن، همان، ج‏ 2، ص 108
[11]. جرج ناتانيل كرزن، همان، ج‏ 2، ص 110
[12]. حسن پيرنيا، تاريخ ايران باستان‏، تهران‏: انتشارات دنياى كتاب‏، 1375، ج 2، ص 1563.
 




مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعبه 2 روانشناسی و... و آدرس sina95.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2154
بازدید دیروز : 733
بازدید هفته : 3155
بازدید ماه : 5729
بازدید کل : 1240552
تعداد مطالب : 2955
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1



RSS

Powered By
loxblog.Com